این بار مصاحبه ای متفاوت و کوتاه را با وی بخوانید:
تعریف؟
یک انسانم و از 16 سالگی کار کردهام.
دوبله؟
از 18 ـ 17 سالگی تا به حال.
چرا آمدید جلوی دوربین؟
قبلا تئاتر کار کرده بودم.
با سرماخوردگی هم دوبله کردید؟
بستگی دارد دوبله کار چند روز بوده باشد.
چرا؟
اگر یک روزه باشد دوبله میکنم. اگر نه، باید صبر کرد. صدای آدم عوض میشود.
دوبلور مورد علاقهتان که بود؟
کاملی و اسماعیلی.
هنرپیشه مورد علاقهتان کی بود؟
از بچگی ناصر ملکمطیعی را دوست داشتم.
به نسل طلایی دوبله ایران اعتقاد دارید؟
دوبله ایران همیشه طلایی است.
افت و خیز؟
بله، طلاییاش شدت و ضعف دارد.
تئاتر؟
قدیم هنرپیشههای قدر همه در لالهزار بودند.
حالا؟
جوانها یکی از یکی بهتر هستند.
آخرین تئاتری که دیدید؟
آخرین تئاتر خوبی که دیدم «ملاقات بانوی سالخورده» بود.
کی صدایتان پیر میشود؟
بیشترش دست خداست. من هم تلاشم را میکنم.
چطور؟
سعی میکنم شاداب بمانم.
بخش مربوط به خداوند چه؟
هر چیزی را که آرامآرام داده، خردخرد میگیرد.
غمانگیز است؟
حق مسلمش است. (میخندد)
کدام هنرپیشهها مورد علاقه خودتان بودند؟
تام کروز، تام هنکس و ویل اسمیت.
کدامیک بیشتر شبیه خودتان هستند؟
هر کس شبیه خودش است.
چرا میگویند تنها صداست که میماند؟
از قدیم اینطور گفتهاند، صداهای ماندگار از میان نمیروند.
اگر بخواهید از طرف زمین پیامی به آسمان بفرستید؟
به خداوند برای همه سلامت آرزو میکنم.
به آدم فضاییها چه میگویید؟
در فضا فقط خداوند را میشناسم، مگر آدم فضایی هم هست؟
زندگی خصوصی آقای والیزاده؟
یکجور زندگی متعادل.
سبز شدن پشت لب؟
وقتی نوجوانی دوست داری هر چه زودتر ریش و سبیلت دربیاید.
بعد پشیمان میشوی؟
با خودت میگویی این دیگر چه دردسری است، هر روز باید اصلاح کنی.
جوانی؟
زیبا و شیرین و غیرقابل برگشت.
در شهر تهران حس سرگردانی هم داشتهاید؟
هیچوقت.
اهل کدام محلهاید؟
سعدی جنوبی، لالهزار.
بچه بودید میخواستید چه کاره شوید؟
از وقتی مدرسه میرفتم به هنرپیشگی علاقه داشتم.
کی رفتید سراغش؟
از نوجوانی.
در بازار کار نکردهاید؟
نه.
راه زندگی شما؟
همانی که حس کردم درست است را پی گرفتم.
لالهزار؟
علاقهام به سینما و تئاتر در آن شکل گرفت.
حالا از آن رد میشوید چه حسی دارد؟
همان حسی که هر کسی از بازگشت به محله کودکیاش دارد.
خانه کودکیتان هست؟
نه، خراب کردهاند و جایش خانه تازه ساختهاند.
تغییرات زیادی در آن رخ داده است.
حالا دیگر به درد ما نمیخورد، همهاش الکتریکی است.
تمرین برای گویندگی؟
بلند خواندن اشعار فردوسی.
خانوادهتان شاکی نمیشدند؟
نه، در حیاط خانه یا در راه مدرسه میخواندم.
جلوی آینه هم تمرین کردید؟
خیلی زیاد.
چهرهتان مشهورتر است یا صدایتان؟
با صدایم چهرهام را میشناسند.
گویندههای نسل امروز؟
سرحال و قبراق هستند ولی کار و دستمزدشان کم است.
چرا کار کم است؟
فیلم کم است، سه روز کار میکنی و چند روز بیکاری.
زیرنویس رقیب شماست؟
نه، زیرنویس هیچ موفقیتی ندارد.
ولی استفاده میشود.
بیشتر برای آنهایی است که زبان فیلم را نمیفهمند و برای ناشنواها.
با ترجمه مشکل نداشتهاید؟
این مشکل مدیر دوبلاژ است.
ترجمهها در چه سطحی هستند؟
آنهایی که باتجربه هستند بهتر ترجمه میکنند.
با شخصیتهای فیلم گریه هم کردهاید؟
هم گریه کردهام و هم خندیدهام.
اتاق تنگ دوبله؟
دوستش دارم.
دلگیر نیست؟
برای من نه.
رادیو؟
حالا دیگر مردم زیاد رادیو گوش نمیدهند، بهخاطر تلویزیون است.
ارتباط شما با دنیای مجازی؟
واردش نشدهام.
چرا؟
بلد نیستم، پیگیرش نبودهام. من جزو بیسوادها بودهام.
جاده زندگی شما پر پیچ و خم است؟
ساده زندگی کردهام.
هیچ پیچ و تابی نداشته؟
مشکلات برای همه هست، برای من هم بوده است.
سختترین کاری که دوبله کردید چه بود؟
به دلیل حساسیتی که دارم گمانم همه برایم مشکل بودهاند.
خواب واقعا در گویندگی مهم است؟
کسی که شب نخوابد، صبح صدایش شاداب نیست.
بیخوابها نمیتوانند دوبله کنند؟
هر قانونی استثنا دارد.
تابستان؟
دوست دارم جای خنک باشم.
تعطیلات بعد از مدرسه؟
پدرمان نمیگذاشت بیکار بمانیم.
میفرستادتان شاگردی؟
بله، هم خیاطی کار کردهام و هم کفاشی.
اگر بچه لالهزار نبودید ممکن بود خیاط بشوید یا مثلا کفاش؟
حتما باز میآمدم سمت هنر.
وقتی والدینتان صدایتان را از رادیو شنیدند؟
خوشحال شدند.
دوست نداشتید خواننده شوید؟
اگر صدایم مناسب بود دوست داشتم.
صدای خودتان را دوست دارید؟
نه زیاد، نمیدانم چرا.
وقتی یکی از صدایتان تعریف میکند؟
شاخ درمیآورم.
صدایتان در ذهنتان تکرار میشود؟
بله.
اگر یک روز دیگر نتوانید بشنوید؟
میمیرم.
برای بچههایتان قصه هم تعریف میکردید؟
یادم نمیآید تعریف کرده باشم.